حواله ولی عصر عليه السلام به امام جماعت
يكی از شاگردان شيخ رجب علی خیاط میگويد: مرحوم سهيلی - رضوان الله تعالی عليه - میگفت: مغازه من در چهار راه عباسی- تهران- بود روزی در هوای گرم تابستان ديدم كه شيخ نفس زنان به مغازه من آمد و ضمن دادن مبلغی پول گفت:
« معطل نكن، فوراً اين پول را برسان به سيد بهشتی. »
او امام جماعت مسجد حاج امجد در خيابان آريانا بود. من به هر نحو شده فوراً خود را به منزل ايشان رساندم و پول را به ايشان دادم.
بعدها از ايشان پرسيدم كه جريان آن روز چه بود؟ پاسخ داد: آن روز مهمان برايم آمده بود و هيچ چيزی در منزل نداشتم، رفتم در اتاق ديگر و به حضرت ولی عصر- عجل الله تعالی فرجه - متوسل شدم، كه اين حواله به من رسيد!
جناب شيخ هم گفت:
« حضرت ولی عصر - صلوات الله عليه- به من فرمودند: زود به سيد بهشتی پول برسانيد. »
مقام حضرت عبدالعظيم الحسنی
يكي از ياران شيخ میگويد: با شيخ به زيارت سيد الكريم عليه السلام رفتيم، (جناب شيخ) از ايشان ( يعنی از حضرت عبدالعظيم ) پرسيدند كه:
« از كجا به اين مقام رسيديد؟ »
حضرت عبدالعظيم عليه السلام فرمود:
از طريق احسان به خلق، من قرآن مینوشتم و با زحمت میفروختم و پول آن را احسان میكردم!
ياری نابينا و نورانيت دل
یکی از شاگردان شیخ نقل كرد كه: يك روز با تاكسی در «سلسبيل» میرفتم، نابينايی را ديدم كه در انتظار كمك كسی كنار خيابان ايستاده است، بلافاصله ايستادم و پياده شدم و به او گفتم: كجا میخواهی بروی؟
گفت: میخواهم بروم آن طرف خيابان.
گفتم: از آن طرف كجا میخواهی بروی؟
گفت: ديگر مزاحم نمیشوم.
با اصرار من گفت: میروم خيابن هاشمی، سوارش كردم او را به مقصد رساندم.
فرد صبح خدمت شيخ رسيدم، بدون مقدمه گفت:
« آن كوری كه سوارش كردی و به منزل رساندی جريانش چه بود؟ »
داستان را گفتم، گفت:
« از ديروز كه اين عمل را انجام دادی خداوند متعال نوری در تو خلق كرده كه در برزخ هنوز هست. »
اطعام چهل نفر و شفای بيمار
يكی از دوستان شيخ میگويد: فرزندم تصادف كرده و در بيمارستان بستری بود، نزد جناب شيخ رفتم و عرض كردم: چه كنم؟ فرمود:
« ناراحت نباش، گوسفندی بخر و چهل نفر از كارگرهای ميدان را جمع كن و برايشان آبگوشت درست كن و يك روضه خوان هم دعوت كن تا دعا كند. وقتی آن چهل نفر «آمين» گفتند، بچه تو خوب میشود و روز بعد به خانه میآيد. »
اهمیت ندادن به اطعام، علت مرگ فرزند
هم ايشان نقل كرده كه: شخصی به رغم درمانهای مختلف در داخل و خارج، بچهدار نمیشد تا اینکه يكی از ياران شيخ او را به خدمت ايشان آورد و جريان را گفت، شيخ فرمود:
« خداوند به اينها دو پسر میدهد و هر پسری كه داد يك گاو بكشند و بدهند خلق الله. »
پرسيد: برای چه؟
ايشان پاسخ دادند:
« من از امام رضا عليه السلام خواستم و ايشان هم قبول كردند. »
پسر اول به دنيا آمد، پدر، به فرموده شيخ، گاو كشت و اطعام كرد، ولی پس از تولد پسر دوم عدهای از اقوام پدر، با طرح مسايلی مانند اين كه: مگر شيخ رجبعلی خياط امام زاده است؟! معجزه كرده؟! او چكاره است كه میگويد اين طور میشود؟ و ...، مانع از كشتن گاو و اطعام شدند، و هنگامی كه معرف او به شيخ، تأكيد میكند كه اين كار را انجام بده، میگويد: اين كارها خرافات است. پس از چندی فرزند دوم از دنيا رفت.
بركت سير كردن يك حيوان گرسنه!
يكی از دوستان شيخ نقل میكند كه: روزی به اين جانب فرمود:
« شخصی از يكی از كوچههای قديمی تهران عبور میكرد، ناگاه چشمش به داخل جوی به سگی افتاد كه چند بچه داشت، بچهها به پستان مادر حمله میبرند ولی مادر از فرط گرسنگی قارد به شير دادن نبود و از اين وضع رنج میبرد، او بلافاصله به دكان كبابی در همان كوچه رفت و چند سيخ كباب گرفت، و پيش آن سگ ريخت...، در سحر همان شب خداوند متعال به آن شخص عنايتی كرد كه گفتنی نيست. »
احسان براساس خدا خواهی
مسأله اصلی در خدمت به مردم از ديدگاه جناب شيخ، انگيزه و چگونگی آن است. شيخ معتقد بود كه:
ما بايد همان گونه در خدمت مردم باشيم كه امامان ما و اوليای الهی بودند، آنان هدفی در خدمت جز خداوند متعال نداشتند، خدمت آنان به مردم برای خدا و به عشق او بود
در اين باره میفرمود:
« احسان به خلق بايد بر اساس خدا خواهی باشد؛ ﴿ إنما نطعمكم لوجه الله ﴾، هزينه فرزندت را چگونه میپردازی و قربان و صدقهاش هم میروی؟ آيا كودك كاری برای پدر و مادر می تواند انجام دهد؟ پدر و مادر عاشق فرزند خردسال خود هستند، و از روی خاطر خواهی برای او خرج میكنند، حال چرا با خداوند متعال اين گونه معامله نمیكنی؟! چرا به اندازه فرزند خود به او عشق نمیورزی؟! و اگر گاهی هم به كسی احسان میكنی برای پاداش آن كيسه میدوزی؟! »
نظرات شما عزیزان: